English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4807 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It didnt come off. It didnt take place. U صورت نگرفت
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
What did I tell you ? didnt I say so ? U عرض نکردم ! (مگر بهت نگفتم )
I didnt quite get it. U درست نفهمیدم
Just as well you didnt come . U همان بهتر که نیامدی
I didnt enjoy it. U بدلم نچسبید
I didnt relize what was going on . U اصلا" نفهمیدم چه خبر است
She said nothing . She didnt say any thing U هیچ ( هیچه ) نگفت
It didnt work out. U درست درنیامد
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
I told you , didnt I ? U من که بتو گفتم ( گفته بودم )
She didnt let me mail the shelf . U نگذاشت کاغذ را پست کنم
He didnt return (acknowledge) my greetings. U جواب سلام مرا نداد
His trick didnt work. U حقه اش نگرفت
A good thing you didnt go. U چه خوب شد نرفتی
We didnt get a share (acut). U به ما چیزی نرسید
My good fello,why didnt you tell me? U آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
I didnt sleep a wink. U خواب به چشمم نیامد
I didnt expect it from you of all people . U ازتویکی توقع نداشتم
I didnt have the heart to punish the kid. U دلم نیامد بچه را تنبیه کنم
They didnt slaughter any animals yesterday . U دیروز کشتار نکردند
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball. مگر کف دستم را بو کرده بودم.
She didnt pay the slightes attention . U بقال سه کیلو کم داده است
She didnt make an impression . She was a flop . U یخش نگرفت
I didnt mince my words . I put it very well . U قشنگ حرفم رازدم
the last word U حرف اخر
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
in a word U خلاصه
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
last word U اتمام حجت
i came across a word بکلمه ای برخوردم
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word U درست پیمان بودن
the last word U سخن قطعی
keep to one's word U سر قول خود بودن
the last word U ک لام اخر
take my word for it U قول مراسندبدانید
to say a word U حرف زدن
the last word U سخن اخر
to say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
say a word U سخن گفتن
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
last word U بیان یا رفتار قاطع
that is not the word for it U لغتش این نیست
last word U حرف اخر
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
last word <idiom> U نظر نهایی
say the word <idiom> U علامت دادن
in a word <idiom> U به طور خلاصه
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word U اطلاع
word for word <adv.> U مو به مو
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word for word <adv.> U نکته به نکته
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
upon my word U به شرافتم قسم
word for word U کلمه به کلمه
word for word U تحت اللفظی
word for word U طابق النعل بالنعل
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
word U کلمه
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U بالغات بیان کردن
word U فرمان
word U مشابه 10721
word U قول
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U واژه
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U پیغام خبر
word U عبارت
word U حرف
word U لغت
word U لفظ
word U گفتار
word U واژه سخن
word U لغات رابکار بردن
at his word U بفرمان او
at his word U بحرف او
word U عهد
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
in one word U خلاصه
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
swear-word U ناسزا
word of mouth U صدای کلمه شفاهی
swear-word U کفر
alphabetic word U کلمه الفبایی
abide by one's word U بر قول خود استوار بودن
as good as one's word U خوش قول
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
written word U کلماتنوشتاری
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word correction U اصلاحکلمه
abide by one's word U سر قول خود ایستادن
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
swear-word U فحش
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word picture U بیان یا شرح روشن
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order U ترتیب واژه ها
word of honour U قول شرف
word of command U فرمان انتصاب
word of command U فرمان نظامی
word mark U علامت کلمه
word mark U نشان کلمه
word length U درازای کلمه
word salad U اشفته گویی
word salad U سالاد کلمات
four-letter word U واژهی قبیح
four-letter word U واژهیچهار حرفی
word length U طول کلمه
buzz word U لغت بابروز
buzz word U رمز واژه
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word time U زمان کلمه
word square U جدول کلمات متقاطع
word square U acrostic
word hoard U لغت نامه
word of mouth U کلمات مصطلح
word book U کتاب لغت
word book U واژه نامه
word choice U بیان
word choice U کلمه بندی
word choice U جمله بندی
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
word book U قاموس
word book U فرهنگ لغات
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word book U دیکشنری
word book U لغت نامه
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
word processor U کلمه پرداز
word processors U کلمه پرداز
word play U جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
word-play U جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
code word U کلمه رمز
code word U کلمات رمزی
word blindness U واژه کوری
word-blindness U واژه کوری
word-perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
word perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
to send word U پیغام دادن
mum's the word <idiom> U دهان قرص
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
Word of honor . U قول شرف
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
word processing U پردازش کلمه
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
control word U کلمه کنترل
cross word U جدول معمائی
that word is obsolescent U میشود
that word is obsolescent U ان واژه کم کم دارد مهجور
cross word U جدول لغز
machine word U کلمه ماشین
stimulus word U واژه محرک
loan word U لغت اقتباسی
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
to get a word in edgewise U طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
to forfeit ones word U پیمان پکستن بدقول درامدن
the root of a word U ریشه واژه
to forfeit ones word U بدقولی کردن
to pass one's word U قول دادن
to impawn one's word U قول دادن
status word U کلمه وضعیت نما
the word is sanctioned by use U کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
the root of a word U اصل کلمه
memory word U کلمه حافظه
speak a word U چیزی بگویید حرفی بزنید
data word U کلمه داده
numeric word U کلمه عددی
one word sentence U جمله تک واژهای
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
double word U کلمه مضاعف
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com